درباره احساس عجیب و غریبی که بین شمس تبریزی و مولانا وجود داشته، حرف و حدیثهای بسیاری وجود دارد اما هیچ نگرش و تفکری قادر به انکار این موضوع نیست که آن مراوده و دوستی و مرید و مرادی، نوع منحصر به فردی از عرفان بوده و اتفاقاً این عرفان به قدری قوی و روشن بوده که تا امروز هم به فکر فرو برندهترین اشعار، حاصل همان دوستی و رفاقت است، مگر نه اینکه وقتی دیوان شمسِ مولانا را برمیداریم که بخوانیم، گذشت زمان را نمیفهمیم؟ حتی میتوان گفت آن طَرَب و ضرباهنگی که در اشعار مولوی وجود دارد به خاطر همان به وجد آمدنی است که در پی ِ کشف یک دوست در آخرین سالهای عمر، تجربه کرده است.